بازگشت به صفحه شرکت
تجربه تلخ از یک محیط کاری ناعادلانه
مرکز مشاوره هیواتجربه کاری
موقعیت شغلی: مشاور تحصیلی
سلام، عیدتان مبارک. امیدوارم امسال برایمان سال خوبی باشد. من واقعاً نه وقت دارم، نه حوصله و نه امیدی برای شکایت از این شرکت. اما وقتی رفتم تا سفتهام را بگیرم، دلم برای جوانهایی سوخت که مثل من چهار ماه پیش برای استخدام آمده بودند و مطمئنم هیچکس از آنها راضی نخواهد بود. برای همین گفتم شاید دو نفر این مطلب را بخوانند. خیلی مسخرهبازیها آنجا میبینید. من نصف ماه رفتم و با زحمت زیاد توانستم سفتهام را بگیرم، چون اولین تجربه کاریام بود. یک قرارداد سهماهه بسته بودم. همه چیزهایی که بالاتر گفتم درست است. چیزی که میتوانم اضافه کنم این است که تحت هیچ شرایطی گول اینها را نخورید. من هم میگفتم درست میشود، آذر میروی و یاد میگیری، اما همه چیز پر از استرس است. هر آدم با وجدانی دوست ندارد مردم بدبخت را سر کار بگذارد و از آنها پول دربیاورد. میدانید دقیقهای یازده تومان آب میخورد برای مردم. این سازمان هرچه هست، بیدلیل نمانده است. از همین ندانستنهاست که چنین کثافتی اسم خودش را میگذارد کار کردن. خدا شاهد است در آن مدت شبها نمیتوانستم بخوابم، چون دلم برای آن پیرمردی میسوخت که به من زنگ زده بود و راهنمایی میخواست برای کارت ماشینش. آن مرد زحمتکش خبر نداشت که این طرف مسئول آموزش به من میگوید مکالمه را طولانی کن و آن طرف باید ادای بلدها را دربیاورم، در حالی که نه من میدانم، نه آن مسئول، و نه اصلاً حرفهایی که میزنم معنیای برای کسی دارد. من در آن مدت اصلاً اجازه نمیدادم مکالمه طولانی شود و آن طرف دعوا میکردند. کلاً جنگ اعصاب بود. وقت برای خوردن ناهار هم نمیتوانستی پیدا کنی. آخرش هم از حقوقت کلی میبرند. حقوق که چی بگویم. به جای وقت تلف کردن در آنجا، بهتر است یک مهارت یاد بگیریم یا حتی دو تا لغت حفظ کنیم که شاید جایی به کارمان بیاید. حرفی ندارم، اما خوب شد رفتم. تجربهای بود برای من تا قدر زمانم را بدانم و ببینم چطور از ناآگاهی مردم پول درمیآورند و با آرامش میخورند.