یادم می‌آید که رزومه‌ام را در یک نمایشگاه پر کردم و بعداً با من تماس گرفتند و برای مصاحبه حضوری دعوتم کردند. وقتی برای مصاحبه رفتم، ابتدا مصاحبه فنی داشتم. دو نفر آمدند و بعد از سلام و احوال‌پرسی، سوالات تخصصی پرسیدند. سپس گفتند که اگر ممکن باشد، همان روز مصاحبه بعدی را هم انجام دهیم. در این فاصله، فرد دیگری آمد و از من خواست اطلاعات شخصی‌ام را در سایت پر کنم. بعد از آن، یک تست هوش و یک فرم کتبی با سوالات EQ به من دادند. وقتی تمام شد، با فردی از منابع انسانی برخورد کردم که خیلی مودبانه گفتگو را شروع کرد. بعد از معرفی خودش، سوالاتی در موضوعات مختلف پرسید و از من خواست اگر سوالی دارم بپرسم. من هم در مورد حقوق، مزایا و امکان پیشرفت سوال کردم و او پاسخ داد. رفتارش طوری بود که احساس دوستی به من دست داد و به من قول داد که چند روز بعد برای مصاحبه با رئیس هیئت مدیره با من تماس بگیرند. چند روز بعد تماس گرفتند و قرار مصاحبه تنظیم شد. وقتی برای مصاحبه نهایی رفتم، با فردی جدی و متین در یک دفتر کار بزرگ و با چشم‌اندازی زیبا مواجه شدم. سوالاتی پرسید که بیشتر جنبه آشنایی و شناخت داشت و در مورد ساختار شرکت هم توضیحاتی داد. در نهایت به من گفت که می‌توانم کارم را شروع کنم و با من هماهنگی خواهد شد. چند روز بعد دوباره با من تماس گرفتند و قرار گذاشتیم. در روز اول، یک پکیج به من دادند که داخلش کتابچه راهنمای همکاری، یک کتاب دیگر، چند بروشور شرکت و یک دفترچه یادداشت بود. به این ترتیب کار من در کارگزاری مفید شروع شد.