چند روز پس از ورودم متوجه شدم که مدیرعامل شرکت به دلایل غیرواقعی و ساختگی مدام مرا به دفترش صدا می‌زد. برای رفتن به دفترش باید سه طبقه را بدون آسانسور بالا و پایین می‌رفتیم. در آن ساختمان دو شرکت توتیا و ترنج در کنار هم قرار داشتند و بیشتر کارکنان از دوستان و فامیل‌های هم بودند که سابقه کاری فنی نداشتند و اکثر کارهایشان یا شکست می‌خورد یا انجام نمی‌شد. دو مدیرعامل در یک واحد چطور ممکن است؟ بعد از چند روز فهمیدم مدیرعامل توتیا، خانم سع...، قبلاً منشی بوده و بعد به بخش‌های اداری و مالی رفته و حالا مدیرعامل شده است. او در بیشتر موارد اجازه تصمیم‌گیری نداشت و فقط حاشیه درست می‌کرد. بعد از یک ماه متوجه شدم که او مرا پایین می‌کشید تا روانشناسی کند و ببیند آیا قابل اعتماد هستم یا نه. آیا این روش درستی است؟ الان؟ خودش بیشتر به روانپزشک نیاز دارد. بعد از مدت کوتاهی از شرکت خارج شدم و واقعاً اعصابم آرام شد.