بازگشت به صفحه شرکت
از ترس یک روزه زدم بیرون
فلای تودیتجربه کاری
موقعیت شغلی: بک اند
من یک روز و نصفی تو واحد فنی این شرکت کار کردم و تجربه مو بعد از ۵ ۶ ماه اینجا مینویسم.
اونجا به واحد فنی میگن واحد IT
روز ورودم، سه چهار نفر بودیم. بهمون شرکت رو نشون دادن و میان وعده فقط یک دستگاه قهوه ساز تک کاربرده با چایی داشتن. ناهار یا میان وعده ثابتی نمیدن.
از اون ۴ نفر، بعدا فهمیدم یک نفر دیگه مونم بعد کمتر از یک ماه اومده بیرون.
یک ساعت اول از یکی از بچه های همون تیم ایمیل خوشامد گویی و آشنایی با کل تیم رو گرفتم. اون خانومیکه ایمیل زد خیلی خوش برخورد بود و اومد بعد ایمیل برام توضیح داد اینجا چه مدلی هست و جای پیشرفت داری و... کسی بودن که میدیدم با همه بچه ها خوش برخورد بودن.
یک نوشته کامل از بیزینس شرکت بهم دادن، فیلم آموزشی که ضبط کرده بودن، نحوه تعریف تسک و ... و در آخر دسترسی به کدها رو که داده بودن بررسی کردم کخ کاش بررسی نمیکردم. حالا میگم چرا.
تا اینجا همه چی خوب بود و با وجود اینکه آدم ساکتی هستم و به سختی با کسی ارتباط میگیرم، از تیم و شوخی ها و فضای کولی که داشت، داشت خوشم میومد
اما همین خانومی که میگم رو مثلا یک دفعه مدیرعامل صدا زد و بعدش که اومد ادامه حرفشو بزنه همش نفش عمیق میکشید. یک نفر دیگه شونه هاشو ماساژ میداد که خونسردی تو حفظ کن . چند دقیقه بعدش که این خانوم رفت پیش یکی دیگه از بچه ها، یک دفعه مدیر عامل اومد بالا سر همشون و بلند گفت بهتون میگم بدون تایید من کد نمیزنین. اونام از ترس گفتن باشه و بعد اینکه رفت اعصابشون به هم ریخت
از همون اول کار، بچه هارو میدیدم که از شدت فشار عصبی گونه با هم برخورد میکردم و بعضی ها همدیگرو یک جورایی میفروختن. مثلا میگفتن این خراب کاری رو فلانی کرده...
چند ساعت بعدش،یک پروداکت یا مدیرپروژه یا نمیدونم چی کاره دیگه ای که داشت با بغل دستیم صحبت میکرد، اینقدر تهدید آمیز و تحقیر آمیز صحبت کرد که من شرمنده شدم.
کدهای سمت بک اندشون به شدت کثیف و تکنولوژی ۱۰ هزار سال پیش. اصلا پیشرفتی نمیکنین و همون روز اول که پیشنهاد تغییرش رو دادم نه تنها حاضر نبودن ارتقا بدن، بلکه به شوخی گفتن یک روزه اومدی اینجا تز نده !
با افکاری درگیر رفتم خونه و با پدرم صحبت کردم. ایشون گفتن نرو ولی من باز فردا صبحش اومدم شرکت.
خواستم برم سوپری تو خیابان گوهری، گفتن اجازه خروج نداری، زنگ زدم پیک بیاره، پیک میگفت بیا پایین بگیر میگفتم نمیشه، پیک میگفت مگه زندانی! باورش نمیشد !
همون روز دوم، وسط روز و ظهرش، پک ولکامشون که اون موقع خودکار و بگ بود، گذاشتم و زدم بیرون و از فرداش نیومدم.
شرکت بعدی که اومدم سر کار به بچه هاشون میگم چجوری یک روز فلای تودی چه جوری بوده، میگن از پیش اون مدیر دیوونه اومدی ؟! میگم یک روز اونجا بودم که حتی تو رزومه ام نیست.
با این بازخورد در شرکت های دیگه، اگر اونجا بودین و خواستین بیاین بیرون و ازتون پرسیدن، بگین همون دلیل همیشگی و همگانی ! همه میدونن دیوونه خونه است. ناراحتم که حدود سه هفته وقتم و انتخابم رو گذاشتم روی اون شرکت و به شرکتی که همزمان با اونجا قبول شدم، مذاکره نکردم صرفا برای برندشون.
خداروشکر زود فهمیدم و جلو ضرر گرفتم و الان در شرکت دیگه ای مشغول به کار هستم.
به پیشنهاد همکارانم تجربه یک و نیم روز کاری در این شرکت رو نوشتم که شما با چشم باز انتخاب کنید و وقتتون هدر نره.